استمرار و بقای هر جامعهای مستلزم آن است که مجموع باورها ، ارزشها ، رفتارها ، گرایشها ، دانشها و مهارتهای آن به نسلهای جدید منتقل شود. ساخت و کار ( mechanism ) یا وسیله این انتقال ، آموزش و پرورش است. آموزش و پرورش به معنی اعم ، مترادف با جامعه پذیری است، یعنی ، فراگردی که افراد از طریق آن به یادگیری نقشها ، قواعد ، روابط و بطور کلی ، فرهنگ جامعه خود میپردازند.
استمرار و بقای هر جامعهای مستلزم آن است که مجموع باورها ، ارزشها ، رفتارها ، گرایشها ، دانشها و مهارتهای آن به نسلهای جدید منتقل شود. ساخت و کار ( mechanism ) یا وسیله این انتقال ، آموزش و پرورش است. آموزش و پرورش به معنی اعم ، مترادف با جامعه پذیری است، یعنی ، فراگردی که افراد از طریق آن به یادگیری نقشها ، قواعد ، روابط و بطور کلی ، فرهنگ جامعه خود میپردازند.
به معنی اخص ، فراگردی است که افراد به واسطه آن در وضعیتهای اجتماعی سازمان یافته ، در معرض آموزش منظم دانشها ، مهارتها ، رفتارها و گرایشهای معین قرار میگیرند. در هر جامعه ، این وضعیتها در قالب نظام آموزش و پرورش و سازمانهای رسمی آن تشکیل مییابند.
در جامعه ساده ابتدایی ، آموزش و پرورش هدف و منظور آگاهانهای نداشت. هر فرد پس از تولید ، به تدریج ، طی مراحل مختلف زندگی ، متناسب با سن و موقعیت اجتماعی خویش سازگاریهای لازم با محیط اجتماعی را فرا گرفته، از طریق یادگیری موازین اجتماعی و الگوهای رفتاری ، طی ترتیباتی به زندگی بزرگسالی راه مییافت، مثلاً در امر گردآوری خوراک ، یافتن جانوران زخمی یا جمع آوری میوهها و ریشههای خوردنی گیاهان ، نوجوان ، با پدر همراهی کرده راه و رسم کار را یاد میگرفت. از اینرو ، کسب آمادگی برای انجام دادن فعالیتهای روزمره زندگی ، هدف آموزشی یا پرورشی آگاهانهای نداشت.
پیچیدگی روزافزون زندگی اجتماعی ، موجب تنوع و کثرت تقسیم کار اجتماعی گردید. در این شرایط ، هر مرحله از گردش کار در جامعه ، کسب مهارتهایی کم و بیش متناسب با نوع و کیفیت کار را الزامی میساخت، زیرا که اعضای جامعه قادر نبودند بدون آموختن مهارتهای لازم ، کارها و وظایف خود را انجام دهند. انباشت تدریجی دانشها ، مهارتها و فنون کار و زندگی اجتماعی ، اندیشه حفظ و انتقال این دستاوردها را پدید آورد. بنابراین ، از هنگامی که انسان با قصدی آگاهانه ، وسایل آموزش و یادگیری فرزندان خود را فراهم ساخت، آموزش و پرورش رسمی پدید آمد و تشکل آن آغاز شد.
در جوامع جدید ، مفهوم آموزش و پرورش و کارکردهای آن دستخوش تغییر و دگرگونی شدهاست. نیازهای گوناگون زندگی ، انواع نوین آموزش و پرورش را طلب میکنند. شیوههای زندگی از نسلی به نسلی ، تجدید شکل پیدا میکنند. ولی این تجدید شکل ، همواره با تجارب بیشتر و انگارههای پیچیدهتری همراه است.
در جامعه پیچیده متمدن ، با گسترش شهرنشینی ، توسعه صنعتی ، دگرگون شدن ساختارها و کارکردهای سیاسی و اقتصادی ، عواملی مثل خانواده که در گذشته بار تعهدات تربیتی را عهدهدار بودند، دیگر اقتدار و نفوذ کافی برای ایفای وظایف پیچیده آموزشی و پرورشی ندارند. با پیچیدهتر شدن جامعه ، آموزش و پرورش بطور روزافزونی ، به صورت ابزار بازسازی فرد و جامعه در میآید. در نتیجه ، شهروندانی که خواستار اشتغال به کار و خدمت در جامعه و خواهان برخورداری از مزایای زندگی اجتماعی میباشند، مجبورند سالیان نسبتاً قابل ملاحظهای از عمر خود را در مراکز آموزش و پرورش رسمی بگذرانند.
زندگی گروهی مستلزم همکاری است. در فراگرد تکامل اجتماعی ، ضرورت همکاری ، انسان را به ایجاد یا یافتن وسایلی برای هماهنگ سازی فعالیتهای گروهی وادار ساخت. از این راه ، ابتدا اشکال اولیه زبان گفتاری پدید آمد و با پیشرفت مکانیسمهای گفتار و افزایش قدرت ارتباطی زبان ، انتقال مفاهیم و معانی عالیتر از فردی به فردی میسر شد.
اختراع خط و نوشتار ، این جریان را دوچندان آسان و اثر بخش ساخت، امر آموزش و پرورش را بسیار تحت تأثیر قرار داد و در نهایت به پیدایش مراکز آموزشی انجامید. با توجه به اینکه نوع و میزان پیشرفت وسایل ارتباطی ، در تعیین وسعت و اندازه هر گروه قطعاً مؤثر است، از اینرو ، میتوان نقش زبان را در توسعه و تکامل جامعه بشری ، به درستی ، نقش اساسی دانست.
نهاد آموزش و پرورش چه کارکردهایی برای جامعه ، فرد در جامعه ، یا هر دو ، انجام میدهد و رابطه آن با سایر نهادها چیست؟ در اغلب جوامع امروز ، نهادهای آموزش و پرورش ، ابزارهای مهم تحقق اهداف و مقاصد اجتماعی به شمار میروند. و انتظار میرود که موجبات رشد و توسعه اجتماعی ، سیاسی ، اقتصادی جامعه را فراهم سازد. پاسخ گویی به این انتظارات ، دامنه گستردهای از کارکردها را برای آموزش و پرورش بوجود میآورد.
فرهنگ (Culture) ، شاخص نحوه و روش زندگی است که هر جامعهای برای رفع نیازهای اساسی خود از حیث دوام و بقا و انتظام امور اجتماعی اختیار میکند. به بیان دیگر فرهنگ به ابزارها و رسوم و معتقدات و علوم و هنرها و سازمانهای اجتماعی دلالت میکند، یا آنچه جامعه میآفریند و به انسانها وامیگذارد، فرهنگ نام دارد. در نتیجه ، برای تولید دوباره فرهنگ یا باز آفرینی فرهنگی ، آموزش و پرورش رسمی ضرورت پیدا میکند.
انتقال ارزشها ، گرایشها ، هنجارها و آداب و رسوم فرهنگی و اجتماعی ، به منظور اجتماعی کردن نسلهای جدید جامعه صورت میگیرد. اساس جامعه پذیری براین واقعیت استوار است که انسان به صورت شخص زاده نمیشود، بلکه از طریق پرورش و آموزش اجتماعی به یک شخص تبدیل میشود.